فصوص الحکم

حکمت عرشی

فصوص الحکم

حکمت عرشی

فص اول:تقدم هستی شناسی بر معرفت شناسی

حمد بی حد و قیاس و سپاس بیرون از اندازه و مقیاس ، ذات بیهمال واجب الوجود متعالی الشان و الجبروت را سزد ، که به هستی صرف خویش قائم و پایدار ، و به ازلیت وجوب وجود متصف است.علت العللی که حقیقت بسیطه اش از عروض وجود مبرا و منزه و نورالانواری که از غایت نورانیت ذات ، بهجت انبساطش از ظلمت و اتصاف بماهیت معری است.بتجلی ارفع اعلی و فیض اقدس ، اعیان ثابته ی امکانیه را از ممکن غیب و خفا ، و استجنان در غیب هویت ، در مشهد علم بتبع ظهور اسماء و صفات بظهور علمی و شهود مفهومی جلوه گر گردانید ، و به ظهور فعلی و فیض مقدس و نفس رحمانی و مشیت فعلیه از مقام ظهور علمی و قضاء و شهود مفهومی به قدر وجودی و تحصل و تعین خارجی اختصاص بخشید.(سید جلال الدین اشتیانی- هستی از نظر فلسفه و عرفان)

 

و اما بعد

بدان که تقرر واقع (چه در ذهن و چه در عین)  را دو مقام است که طی طریق هر کدام حیثیتی جداگانه می طلبد.

یکی را مقام ثبوت است و یکی را مقام اثبات و لاجرم این دو هر یک مقتضایی جداگانه طلبند و چنین نباشد که تقدم در ثبوت نتیجه دهد تقدم در اثبات را.

پس چه بسا که شئ از حیث ثبوت مقدم باشد بر ارکان اثباتش!و چنین حالتی مستلزم دور نشود.

چه انکه برای دور حیث مشترک لازم است.و مثل اگر اثبات شی الف مبتنی بر اثبات شی ب باشد و باز اثبات شی ب مبتنی بر اثبات شی الف باشد دور لازم می اید.اما اگر ثبوت شی الف مقدم باشد بر شی ب و اثباتش مؤخر دیگر دور لازم نیست چرا که اثبات در این حال طریقیت دارد در حصول مطلوب نه اولویت.

و همچنین است در نفس الامر و خارج از ذهن که نمیشود ثبوت الف مقدم بر ثبوت ب باشد و ثبوت ب مقدم بر ثبوت الف لیک میشود ثبوت الف مقدم باشد و اثباتش موخر از ب.

 

حال که مطلب فوق روشن شد باید گفت اگرچه که در سفر معرفت ، سالک در مقام ثبوت مقدمتا از معرفت برای حصول مطلوب های هستی شناسانه استفاده میکند لیک در مقام اثبات طبق مفاد قاعده ی فوق میتواند ابتدائا از برخی مبادی هستی شناسانه سود بجوید.

 

البته اثبات ِ "میتواند" صرفا "امکان" ، " استفاده ی معرفت شناسی از مبادی وجود شناسی" را نتیجه داده و الزامی به دنبال نخواهد داشت فلذا اثبات الزام مطلب مورد ادعا نیاز به تحقیق و تدقیق بیشتری دارد که در پی خواهد امد.

 

هر علمی اعم از علوم درجه اول و درجه دوم لاجرم از مبادی تصوری و تصدیقی خاصی بهره برده که تمامی این مبادی در همان علم خاص نمیتواند نظری بوده باشد بلکه در نهایت :چه تصورات و چه تصدیقات ان علم باید به تصور و تصدیقی بدیهی در همان علم ختم شود در غیر اینصورت اساس معرفت در علم مورد نظر ممتنع بوده و به نتیجه ای نخواهد رسید.

توضیح انکه علوم مختلفه همگی دارای اصول موضوعه ای بوده و از انها در ترسیم سیستم معرفتی خویش بهره میبرد.حال یا علمی دیگر عهده دار اثبات این اصول است و یا ان اصول به قدری بدیهی بوده که نیازی به اثبات ندارند.و فقدان این اصول موضوعه ان علم را در ترسیم سیستم معرفتی و معنابخشی به اجزاء ان ناتوان میکند با توجه به این مساله باید گفت معرفت شناسی نیز به عنوان یک علم درجه دوم از چنین اصول موضوعه ای بهره میبرد و دارای مبادی تصوری و تصدیقی فراوانی است که در نهایت باید به تصور و تصدیقی بدیهی ختم شود.مسلما برای پرهیز از محذور دور شهود و یا اثبات  بداهت این تصور و تصدیق باید در فضایی خارج از معرفت شناسی باشد.(1)

 

از این جا نیاز قطعی معرفت شناسی به هستی شناسی در مبادی تصوری و تصدیقی خود اثبات میشود.

البته باید توجه داشت که هستی شناسی نیز به عنوان یک علم درجه اول در بسیاری از مبادی تصوری و تصدیقی خود به معرفت شناسی احتیاج دارد اما چنان که در ابتدای این مقال عرض شد این ارتباط از طریق لحاظ تفاوت میان ثبوت و اثبات بگونه ای غیر دائر بوده و منجر به دور نمیشود.(2)

 

1-معنای خروج از یک علم اعتباری بوده و در حاق واقع چنین امری مصداق عینی ندارد.

2-به عبارت بهتر میان هستی شناسی و معرفت شناسی داد و ستدی غیر دائر است.